مانده ام با چه گمانی تو  گرفتار منی!
و هنوزم که هنوزست خریدار منی!

تو همانی که امیدت به دلم مهر زده
تو همانی که دمادم،پی انکار منی

دست این ثانیه ها پای تو را سخت گرفت
تا که حاشا بکند بخت،که تو یار منی

درد و درمانی و زخمی و حواست هم نیست
که پرستاری و تیماری و بیمار منی

لحظه ی رفتن تو خواب ز چشمانم رفت
بعد از آن رووز تو هم ماه شب تار منی

دست تقدیر تو را از سر من باز نکرد
هر کجا می روم انگار که سربار منی

بر لبم ذکر تو انگیزه ی فریادم داد
گله از عشق ندارم که سزاوار منی

تو کمر بسته ای از عمد به سلّاخی من
وقت اعدام خودت، چوب سر دار منی

***

خواستم از غم تو دل بکنم،جانم رفت
تو به اندازه ی یک رووح بدهکار منی


اردی بهشت 94

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گوناگون007 فروشگاه خرید سریع و فوری و لحظه ای Ashley Emily خبرنامه به روز و تخصصی سینما BEHNAM SERSERI دلنوشته های یک سادیسمیِ گرافیست! بازسازي ساختمان خاطره پرواز های هوایی